جدول جو
جدول جو

معنی نر ماده - جستجوی لغت در جدول جو

نر ماده
دو قطعه چوب مخصوص که با استفاده از آن ها گاو را اخته سازند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
هلاک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). هلاک. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). و منه: عام الرماده.
- عام الرماده، سالی که هلاک شود در آن مال و مردمان. (مهذب الاسماء). سال هلاکی ستور و مردم و آن نام چندین سال خشکسالی متوالی است در ایام خلافت عمر که مردمان و اموال از بین رفتند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ دَ / دِ)
خر ماچه. ماده خر. مقابل خر نر. اتان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
شهری است زیبا بین برقه و اسکندریه در نزدیکی دریا دارای باره و مسجد جامع و باغها. (از معجم البلدان)
نام شهری بوددر فلسطین در حوالی رمله. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مقابل آماده. نامهیا. که حاضر و آماده نیست. ناساخته. نیاراسته. نابسیجیده. فراهم ناشده. نامستعد. رجوع به آماده شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رُ دَ / دِ)
نرماده. لولب. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ چَ / چِ)
خر ماده. ماده خر. مقابل خر نر. اتان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رماده
تصویر رماده
توده خاکستر، میرش (هلاک) مردم میری ستور میری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو ماه
تصویر نو ماه
ماه نو بدر هلال:جمع نو ماهها (اهله) : (ترامی پرسنداز نو ماهها) (کشف الاسرار 511: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور ماه
تصویر نور ماه
ماهشید ماهتاب
فرهنگ لغت هوشیار
نرینه ومادینه مذکرومونث، دو دگمه جامه که بهم جفت شوند، هردوچیزی که بخشی ازیکی درسوراخ دیگری فرورود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناآماده
تصویر ناآماده
نامهیا نامستعد مقابل آماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ماسه
تصویر پر ماسه
لمس بساوش
فرهنگ لغت هوشیار
که مایه بسیار دارد مقابل کم مایه بی مایه، صاحب علم و خرد بسیار خردمند دانشمند پر خرد پر دانش، که اصل و گوهری گرانمایه دارد بزرگوار بزرگ عزیز شریف عالیقدر، نجیب اصیل، مالدار ثروتمند متمول، عظیم خطیر جلیل، گرانبها پر بها پر ارز پر قیمت ثمین، برومند، قلم مویی که نوک آن پر پشت باشد مقابل کم مایه. یا چای پر مایه. پر رنگ غلیظ. یا ده پر مایه. آباد. یا گنج پر مایه. پر خاسته پر ثروت غنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در مانده
تصویر در مانده
بیچاره عاجز. فرومانده، جمع درماندگان
فرهنگ لغت هوشیار
موجودزنده ای که قادربتولیدهردو نوع سلول جنسی نروماده باشدموجودزنده ای که هم دستگاه تناسلی نرراداشته باشدوهم دستگاه تناسلی ماده را (درعالم حیوانی فقط درجانوران پست این وضع مشاهده میشودمثلادر اکثرکرمهاوزالوهاوخارپوستان ومرجانهایک فرددرعین حال که قادراست سلولهای جنسی نر راتولیدکندسلولهای جنسی ماده رانیزمیتواند تولیدنمایدولی درعالم گیاهی این امربیشتر عمومیت داردمثلایک گل که دستگاه زایشی گیاهان است هم عضومولدسلولهای نررادارد (پرچمها) وهم عضومولدسلولهای ماده را (مادگی) وتعدادگیاهانی که گلهای ماده از گلهای نرجداباشندبمراتب کمترازدسته قبلی است ودرگیاهان بی گل هم بطورعام دستگاه تولیدمثلی نروماده برروی یک گیاه است) ذوجنسین هرمافرودیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نر و ماده
تصویر نر و ماده
((نَ رُ دِ))
نرینه و مادینه، نوعی دگمه که بخشی ازآن در بخش دیگر فرو می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرماده
تصویر نرماده
((نَ دِ))
دوجنسی، موجود زنده ای که قادر به تولید هر دو نوع سلول جنسی نر و ماده باشد
فرهنگ فارسی معین
از توابع ناتل رستاق نور، از توابع لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب مخصوص که با استفاده از آن ها گاو را اخته سازند
فرهنگ گویش مازندرانی